خوب یا بد هرچه که بود گذشت!
دلها را بتکانید؛ مبادا گوشه و کنار قلبتان ناخواه دردی، غمی، غصهای جا مانده باشد.
بگذارید دلتان، توان هضم خوشبختی را داشته باشد
اسفند، رخت سفر بسته
دلواپسیها را کنار بزنید
شکوفههای عشق را، وصله بزنید به چینهای دامن روزگار که وقتی میچرخد، در دنیایتان، عشق بروید و لبریز از عطر عاشقی شود!
نگاهتان را گره بزنید به هر چیزی که حالتان را خوب میکند
مبادا چشمهایتان عادت کند به ناخوشی...
خودتان را دوست داشته باشید!
باور کنید هیچکس به اندازهی خود شما، نمیتواند خودتان را درک کند و دوست داشته باشد!
همهچیز برای «زندگی کردن» مهیاست
اسفند دود کنید...
بهار، پشت در، منتظر ماست!
این بهار، در خانه سبز میشویم، در خانه جوانه میزنیم، در خانه شکوفه میدهیم. این بهار را در خانه میمانیم و دعا میکنیم برای رسیدن روزهای خوب، برای دوباره سبز شدن...
آگاهیم به اینکه بیرون از این خانه درختان شکوفه زدهاند، گنجشکها آواز میخوانند، پرستوها دنبال آشیانه میگردند، آگاهیم به اینکه زندگی ادامه دارد ولی ما بیرون از این خانه در دل سبز بهار، به زردیِ پاییز میرسیم! باید صبر کنیم، باید خانههامان را تا سبز شدن تمام شهر و آدمها، سبز نگه داریم.
ما سکوت و تنهاییِ این پیله را به شوق پروانه شدنمان به جان میخریم،
ما این بهار، جور دیگری سبز میشویم...
و میدانیم که روزهای خوب خواهند رسید، و میدانیم که پس از این تاریکی «آفتاب» انتظار ما را میکشد.
روزهای خوب که رسیدند؛ با هم جشن آغوش و لبخند میگیریم... و کاش کسی از ما کم نشده باشد!
در خانه بمانید که کم نشویم، در خانه بمانید که سبز بمانیم...
در خانه بمانید...
سال نو ... بهار نو... بر شما مبارک